ظرفیتهای بالقوه جهان اسلام را میتوان حداقل در سه مقوله تفکیک کرد: نخستین مورد نیروی انسانی میباشد. وجود بیش از یک میلیارد و دویست میلیون مسلمان که دارای قدرت و تواناییهای فکری و عقیدتی و توانمندیهای لازم جهت بیداری اسلامی میباشند، نیروی عظیمی را شکل داده است که با هیچیک از انواع قدرتهای موجود قابل قیاس نیست. اختلافات مذهبی در جهان اسلام نسبت به آنچه در گستره مسیحیت دیده میشود فوقالعاده محدودتر است. از طرف دیگر آمادگی برای مقابله و مبارزه با حرکتهای سلطهجویانه در جهان اسلام همواره وجود داشته و بهعنوان یک عنصر بالقوه قوی میتوان به آن نگاه کرد. آقای توینبی پنجاه سال پیش این مساله را مطرح کرد که اگر روزی مستضعفین یا پرولتاریای جهان بخواهند قیام کنند، جهان اسلام رهبری این قیام را به دلیل توانمندیهای بالقوهای که دارد برعهده خواهد گرفت. بنابراین استعداد نیروی انسانی جهان اسلام ظرفیت بالقوهای است که نباید هرگز آنرا فراموش کرد.
دومین ظرفیت بالقوه، موقعیت استراتژیکی جهان اسلام میباشد. جهان اسلام شامل کمربند وسیعی است که از موریتانی در غرب افریقا، آغاز میشود و تا شرق آسیا در اندونزی تداوم مییابد. درحقیقت این محدوده، منطقهای است که از لحاظ جغرافیایی فوقالعاده با اهمیت میباشد. منطقه خاورمیانه که قلب این محدوده است نیز در اختیار مسلمانان قرار دارد که بهعنوان چهارراه قارهها شناخته میشود. شمال افریقا و جنوب آسیا در اختیار مسلمانان است و درحقیقت گلوگاه ارتباطی قاره اروپا، آسیا و افریقا را مسلمانان در دست دارند. این موقعیت ژئوپلیتیکی قدرت و اهمیت فوقالعادهای به مسلمانان داده و به همین علت شاهدیم که در بیشتر جنگهای بینالمللی بزرگی که در گذشته صورت گرفته، این منطقه به طریقی درگیر بوده است.
ظرفیت سوم دنیای اسلام، منابع و ذخایر عظیم خدادادی است که در اختیار مسلمانان قرار دارد. در این میان وجود ذخایر عظیم نفت و گاز که یک منبع بسیار حیاتی برای صنعت غرب و تمام دنیا، به شمار میرود بسیار حائز اهمیت است. درحقیقت امروز آنچنان جهان به این دو منبع حیاتی وابسته شده که بدون آنها از حرکت بازمیایستد. میتوان گفت که شریان اصلی حیات صنایع غرب، بهطور اخص و صنایع جهان بهطور اعم از دنیای اسلام و کشورهای دارای نفت تغذیه مینماید. از لحاظ منابع نفتی، کشورهایی مانند عراق، عربستان و ایران بالاترین ذخایر دنیا را در اختیار دارند. کارشناسان معتقدند مجموعة ذخایر نفتی جهان اسلام تقریبا برابر با سهچهارم ذخایر موجود در دنیا از این منابع گرانبها میباشد. بنابراین سه عنصر فوق بهعنوان ظرفیتهای بالقوهای است که در جهان اسلام وجود دارد. اماچرا میگوییم ظرفیتهای بالقوه؟ متاسفانه هنوز بهعلت حاکمیت دولتهایی که یا مجذوب و یا مرعوب غرب هستند، در کشورهای اسلامی از این امکانات استفاده مطلوب و بهینه جهت پیشرفت مسلمانان صورت نگرفته است. اگر روزی تحولی نظیر آنچه در ایران صورت گرفت در کل جهان اسلام رخ دهد، طبیعتاً این ظرفیتها بهصورت بالفعل در خواهند آمد.
اما از جمله ظرفیتهای بالفعلی که در جهان اسلام وجود دارد میتوان خیزش عمومی مسلمانان در قالب نهضتهای آزادیبخش اسلامی - به عنایت و برکت انقلاب اسلامی- را نام برد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، انواع نهضتهای ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی داعیه آزادی ملل مسلمان را داشتند، اما با پیروزی انقلاب اسلامی همه آنها رنگ باختند و تنها نهضتهای آزادیبخش اسلامی بودند که توانستند قدرت گرفته و در بسیاری موارد به پیروزیهای شگفتانگیزی برسد. ازجمله در لبنان، حزبالله و نهضت مقاومت اسلامی، توانستند پنج قدرت بزرگ جهانی را بدون دادن کوچکترین امتیازی از لبنان فراری دهند. امروز انتفاضه مردم مظلوم فلسطین، صهیونیستها را به زانو در آورده است و آنها نمیدانند با این انتفاضه که در قالب حماس و جهاد اسلامی است چگونه برخورد کنند. در کشور افغانستان نیز پیش از این ابرقدرت شرق در مقابل نهضتهای اسلامی شکست خورد. امروز نیز آمریکا و سایر کشورهای هم پیمان با این دولت، با مشکلات عظیمی در افغانستان و عراق مواجهاند. امریکا در باتلاقی فرو رفته است که نجات از آن بعید به نظر میرسد. پس به این ترتیب باید گفت خیزشهای مردمی و نهضتهای اسلامی بهعنوان یک ظرفیت بالفعل در جهان اسلام مطرح است.
ظرفیت بالفعل دیگر جهان اسلام خود جمهوری اسلامی میباشد. این جمهوری اسلامی علیرغم ضرباتی که سعی کردهاند بر آن وارد آورند بهمدت 25 سال توانسته در قلب جهان اسلام قدرتمندانه بایستد و در مقابل زیادهخواهیهای قدرتهای استکباری مقاومت نماید. بنابراین، وجود جمهوری اسلامی بهعنوان یک ظرفیت بالفعل برای جهان اسلام به شمار میرود و در حقیقت رهبری فکری و عقیدتی حرکتهای ضداستکباری موجود برعهده انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران میباشد.
بهطور خلاصه میتوان گفت که از لحاظ ظرفیتهای بالقوه، جهان اسلام دارای موقعیت استراتژیکی، نیروی انسانی و منابع عظیم طبیعی مانند نفت و گاز است و از حیث ظرفیتهای بالفعل نیز نظام جمهوری اسلامی همراه با سایر نهضتهای اسلامی در صحنه روابط بینالملل و نظام جهانی مطرح میباشند.
ـ انقلاب اسلامی فراتر از درون مرزهایش دارای یک اندیشه جهانی است. مایلم نظر شما را در مورد تفاوتهای این اندیشه جهانی از حیث مبنا، ماهیت و اهداف با روند جهانیسازی مصطلحی که اکنون با آن روبرو هستیم بدانم؟
برای پاسخ به این پرسش باید مساله جهانیشدن و جهانیسازی را از هم جدا کرد. جهانیشدن درواقع یک فرآیند است که جهان را به هم نزدیک میکند، ارتباطات اجتماعی را افزایش میدهد و سرعت انتقال اطلاعات را بیشتر میکند که در نتیجه آن، جوامع به هم نزدیکتر شده و به اصطلاح یک دهکده کوچک جهانی شکل میگیرد. این حالت امری است که هیچ ارتباطی به ایدئولوژی خاصی ندارد و از اندیشه جهانی برخوردار نیست. با این وجود در این قالب، غربیها و بهخصوص اندیشمندانی که معتقد به حاکمیت و سلطه قدرت غرب و به ویژه آمریکا هستند، سعی میکنند نوع خاصی از جهانیسازی را مطرح کنند. به این معنا که در چنین دهکده کوچک جهانی، غربیها به دلیل برخورداری از تکنولوژی پیشرفتهتر، ایدئولوژی خود را نیز دیکته خواهند کرد و آنها هستند که حاکمیت جهانی این دهکده را برعهده میگیرند. درحقیقت جهانیسازی غرب یعنی سلطة جهانی استکبار بر همه مردم که در این روند بین مردم آمریکا، آسیا و افریقا فرقی وجود ندارد. بههرحال بهوسیله اقلیتی که صاحبان قدرت هستند همه استثمار میشوند. درواقع مفهومی را که لنین در چارچوب تحلیلش بالاترین مرحله سرمایهداری مینامید امروز بهطریق دیگری در قالب جهانیسازی سرمایهداری قصد دارد همه دنیا را تحت سلطه خویش درآورد. به همین علت میبینید که یک خیزش عمومی حتی در کشورهای غربی نیز بهعنوان «ضدجهانیسازی» شکل گرفته و فعالیت میکند. اما چیزی که در قالب ایدئولوژی و اندیشه اسلامی مطرح است، دقیقا ضد این حالت است. هرچند اسلام از جهانی شدن به معنای سرعت انتقال ارتباطات و همچنین نزدیک شدن جوامع به یکدیگر استقبال میکند اما در کل، اندیشه اسلامی، جهانیشدن و جهانیسازی حقیقی را در ایدئولوژی خاص خودش میبیند که آن نیز حاکمیت مستضعفین بر مستکبرین میباشد. جهانیسازی مصطلح در غرب درواقع سلطه و حاکمیت مستکبرین بر کل جهان است، درحالی که در قالب اندیشه اسلامی جهانی شدن عبارتست از حاکمیت مستضعفین بر جهان و نابودی مستکبرین بهوسیلة مستضعفین. آرمان فوق براساس افکار و اندیشههای ما شیعیان و همچنین آیات و روایاتی که وجود دارد در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) محقق خواهد شد و حاکمیت جهانی اسلام بهمعنای حاکمیت جهانی مستضعفین شکل خواهد گرفت.
ـ در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی برخی شعارها و اهداف نظیر کمک به مستضعفین جهان و مبارزه با استکبار در سطح گستردهای مطرح میشد. به نظر میرسد در سالهای بعد بهتدریج با یک نوع ضعف و یا به تعبیر دیگر عقبنشینی از این شعارهای اولیه مواجه هستیم. اگر این فرض را میپذیرید چه دلیلی برای آن متصور هستید؟ آیا دلیل این امر فشارهای خارجی، اعم از فشارهای اقتصادی، فرهنگی و غیره است یا تغییر رویکرد داخلی؟
ـ دو نوع غربیها معمولا تفکر آرمانگرایی و واقعبینی را در تضاد با یکدیگر در نظر میگیرند. آنها معتقدند آرمانها در قالب افکار، خیالات و اندیشهها است که امکان تحقق آنها هیچوقت میسر نیست درحالیکه واقعگرایی با واقعیتهای موجود سروکار دارد و برنامهریزی میکند. اما در اندیشه اسلامی چنین نگرشی وجود ندارد، به این معنا که آرمانها و واقعیات از یکدیگر جداناپذیر هستند. هیچ آرمان اسلامی وجود ندارد که قابلیت پیاده شدن نداشته باشد و هیچ واقعیتی هم نیست که در چارچوب آرمانها نتواند عمل کند. اما حقیقت بسیار مهم این است که آرمانها با توجه به واقعیتها پیاده میشوند. تحقق آرمانها در اندیشههای اسلامی در پهنه تاریخ بشریت وجود داشته و محدود به یک نسل، یک دوره کوتاه و یا زمان خاصی نیست. اسلام آئینی است که در همه جهان و همه زمانها قابلیت پیاده شدن دارد ولی با وجود پذیرش این فرض نباید پنداشت که حتی در زمان پیامبر همه اهداف و آرمانهای اسلامی تحقق یافتند. امروز نیز همین وضعیت وجود دارد. روزی که با رهبری حضرت امام(ره) انقلاب اسلامی به پیروزی رسید بههیچ وجه این فکر وجود نداشت که در یک مدت کوتاه همه اهداف نظام بتواند پیاده شود. حتی در مقدمه قانون اساسی نیز بحث از نسلهای آینده به چشم میخورد.
در پاسخ به پرسش شما باید گفت، آنچه که در نظام و انقلاب اسلامی در سالهای اخیر رخ داد تنها به تعویق انداختن تحقق اهداف اعلام شده، به دلیل نامناسب بودن شرایط است که این مساله با عقبنشینی فرق دارد. عقبنشینی یعنی انصراف کلی از اهداف درحالی که قانون اساسی و رهبری ما همچنان بر آن اهداف اصرار دارند. مردم و مقام معظم رهبری هرگز شعارهایشان را تغییر ندادهاند. اگر انقلاب اسلامی روزی مرگ بر امریکا، مبارزه با استکبار جهانی و حمایت از مستضعفین را مطرح میکرد به این معنا نیست که امروز این آرمانها از دست رفتهاند، بلکه طبیعتا هر رهبر و نظام عاقلی سعی میکند در بهترین فرصت به اهدافش دست یابد. آن آرمانها و اهداف همواره با توجه به شرایط زمانی و مکانی قابلیت پیاده شدن پیدا میکنند. ممکن است که اهداف و آرمانها با شرایط کنونی آمادگی تحقق نداشته باشند و در آینده این امکان فراهم گردد. کما اینکه در سال 1357 شرایط ظهور نظام اسلامی در ایران به وجود آمد ولی در25 سال سپری شده هنوز در جای دیگری چنین شرایطی فراهم نشده است و حتی ممکن است تا سالهای طولانی نیز چنین انقلابی شکل نگیرد.
به این ترتیب با اصطلاح عقبنشینی از آرمانهای جهانی انقلاب اسلامی موافق نیستم چراکه باید توجه داشت فشارهایی همواره از سوی دشمنان وجود داشته و دارد. حضرت علی(ع) نیز بهعلت جنگها و فشارهای داخلی و خارجی که بر او وارد میشد امکان نیافت تا نظام مطلوب را در آن زمان پیاده کند. به این ترتیب ما میتوانیم تنها به تعویق تحقق و پیگیری شعارها بر اثر فشارهای موجود اشاره کنیم. نظام اسلامی آرمانهای خودش را حفظ کرده است و هیچوقت از آنها اعلام انصراف نخواهد کرد بلکه همچنان بر پیاده شدن آن اصرار دارد.
ـ با وجود پذیرش تعبیری که شما از تعویق اجرای اهداف جهانی انقلاب اسلامی ارائه کردید، شاهد هستیم که برخی گروههای افراطی سلفیگرا نظیر القاعده در عرصه بینالمللی به شدت مشغول فعالیت هستند. آیا این فرض را که گروههایی مانند القاعده جایگزین انقلاب اسلامی شدهاند میپذیرید؟
ـ به هیچ عنوان به این امر معتقد نیستم. باید دید بستری که این گروهها در آن رشد کردهاند چه بوده است. واضح است که بستر اصلی رشد و شکلگیری چنین سازمانهایی وهابیت میباشد که عبارتست از یک نوع افراطیگری در رابطه با مسائل عقیدتی و برداشت نادرست و انحرافی از قرآن و سنت. طبیعی است وقتی حرکتی در چنین زمینهای و با ریشههای نامناسب شکل میگیرد، احتمال انحراف و افراط در آن وجود دارد. در گذشته نیز چنین جریاناتی شکل گرفته اند و نمیتوانیم بگوییم که در دوران هزاروچهارصدساله اسلام نهضتهای افراطی بهوجود نیامده است. خوارج یک نمونه بسیار مشهور تاریخی از چنین گروههایی است. به هر حال نمیتوان این گروهها را جایگزین انقلاب اسلامی دانست. متاسفانه چنین سازمانهایی از مبارزه با کفار و استکبار، برداشت غلط و نادرستی دارند و روزی یقینا بهعلت پایه و ریشه نادرست حرکت آنها، شکست خواهند خورد و این شکست هم خیلی دیر نخواهد پایید. کما اینکه مشاهده شد حرکت طالبان به علت ریشههای انحرافی نتوانست در افغانستان دوام بیاورد و خیلی زود از صحنه خارج شد. لذا اعتقاد من بر این نیست که گروههایی نظیر القاعده بهجای انقلاب اسلامی قرار گرفتهاند.
ـ منظور اصلی من از طرح این پرسش این بود که آیا این گروهها اکنون با اقبال عمومی و مقبولیت نسبی مواجه نیستند؟
آنچه باید به آن توجه کرد این است که اصولاً در هر زمانیکه موجی بهوجود میآید این موج و حرکت پایگاهی نیز برای خودش بهوجود میآورد. هیچ تردیدی وجود ندارد که القاعده و گروههای شبیه به آن توانستهاند در میان اهل سنت جایگاهی پیدا کنند ولی مهم این است که آنها تا چه میزان میتوانند با حقیقت موجود خود را تطبیق دهند و برای مردمشان امید به بار بیاورند؟
انقلاب اسلامی با وجود اینکه در میان اقلیت شیعه مسلمانان شکل گرفت، توانست پیروز شده و یک نظام قدرتمند را ایجاد کند و بیش از ربع قرن در مقابل توطئههای استکبار و دشمنان خارجی بایستد. ولی آیا القاعده و طالبان توانستند یا اساسا میتوانند این کار را بکنند؟ خیلی بعید است. بنابراین امکان اینکه بتوانند پایگاه و ریشه عمیقی در جوامع مسلمین پیدا کنند، بسیار ضعیف است. اصولا نهضتها جهت موفقیت سه عنصر قدرتمند را لازم دارند؛ 1- مکتب پویا و قوی 2- رهبری مرتبط با همان مکتب که بتواند تبیینکننده و پیادهکننده اصول آن مکتب باشد 3- رهروان و طرفداران. وجود سه عنصر فوق در نهضتها موجب تضمین موفقیت آنها خواهد بود. به عنوان مثال در انقلاب اسلامی و همچنین حرکت حزب الله لبنان هر سه عامل رهبری، مکتب و تودههای هوادار وجود داشت که توانستند به موفقیت برسند. در طرف مقابل، بنلادن امکان ندارد بتواند در القاعده نقش ولایت را بازی کند. او تنها یک مهندس ثروتمند است که توانسته به این موقعیت برسد. کما اینکه در کشورهای دیگر نظیر الجزایر رهبران حرکتهای تندرو نتوانستند نقش ولایت را آنطور که امام (ره) ایفا کرد برعهده بگیرند. رابطه سه عنصر مکتب، مردم و رهبری باید تنگاتنگ و در ارتباط با هم باشد. در انقلاب اسلامی و حزبالله لبنان این سه عنصر وجود داشت و اکنون در میان شیعیان عراق نیز میتوان این سه عنصر را مشاهده کرد. نهضتهایی نظیر القاعده و حرکتهای شبیه به آن که در میان اهل سنت وجود دارند، متاسفانه از این لحاظ دچار مشکل هستند و به همین علت امکان پیروزی آنها با سرعتی همانند حرکتهای شیعی وجود ندارد.
ـ آقای دکتر اگر اجازه دهید بحث را به انقلاب اسلامی ایران بازگردانده و نظر شما را در رابطه با عمدهترین موانع صدور ارزشهای انقلاب جویا شویم؟
در ابتدا باید بگویم که معتقدم انقلاب اسلامی صادر شده است. این تصور از صدور انقلاب که سعی دارد به هر طریق ممکن در سایر کشورها نیز الگو و شیوه انقلاب اسلامی را پیاده کند اشتباه است. این امر در حقیقت به معنای همان تئوری دومینوی غربیها و یا شیوه کودتاگری کمونیستهاست. هدف از صدور انقلاب این نیست. شما اگر به بیانات امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری توجه کنید صدور انقلاب به این معناست که بیان ما،کلام ما، رفتار و روش ما بتواند به دیگران منتقل شده و الگویی جهت پیروی آنان باشد. امروز در حقیقت با ایجاد بیداری عظیم اسلامی این کار تحقق پیدا کرده است. جوامع اسلامی، انقلاب ایران را با تمام وجودشان درک کرده و پذیرفتهاند. اگر موانعی جهت تحقق انقلاب اسلامی مشاهده میشود، این موانع نه در ایران بلکه در جوامع خودشان است و تا زمانی که با این موانع مقابله نکنند پیروز نخواهند شد. چنین موانعی در کشور ما نیز پیش از انقلاب وجود داشت. بهعنوان مثال مساله تقیه در میان تشیع مانعی بر سر راه تحقق انقلاب بود که حضرت امام(ره) در سال 1342.ش آن را تحریم کردند. مانع دیگر تعبیر اشتباه از فلسفه«انتظار» بود تا جاییکه عدهای میپنداشتند باید هیچ اقدامی نکنیم و اجازه دهیم ظلم و بیداد بیشتر شود. اینها موانع فکری جامعه ما بود که برطرف شد. برخی مشکلات فکری نیز در کشورهای دیگر وجود دارد- بهخصوص در میان اهل سنت- و تا زمانی که این موانع رفع نشود، مشکل تداوم خواهد داشت. به عنوان مثال یکی از مشکلات اصلی جوامع اهل سنت تعریف نادرست از «اولی الامر» میباشد. در میان اهل سنت فقط قاهریت و مسلمان بودن شرط اولیالامر است و در نتیجه هر کسی میتواند مصداق اولیالامر باشد. تا وقتی که این تفکر در میان اهل سنت وجود دارد طبیعتاً قیام علیه حکومتهایی شبیه رژیم شاه در ایران تحقق پیدا نخواهد کرد. مانع دیگری که در میان اهل سنت وجود دارد مساله بستن باب اجتهاد است. در میان شیعه باب اجتهاد همواره مفتوح بوده است. اما در میان اهل سنت، بعد از رحلت چهار ائمه این مذهب، باب اجتهاد بسته شد و درنتیجه مردم رها شدند. باید گفت رابطه سیستماتیک و سازمان یافتهای که همواره در جهان تشیع بین مقلدین و مراجع وجود دارد، در میان اهل سنت دیده نمیشود.
از سوی دیگر در جوامع مسلمین این مساله که علما و روحانیون حقوقبگیر دولتها باشند به عنوان یک مانع مطرح است. در مکتب تشیع، نیازهای مالی روحانیون از طریق مردم و کمکهای داوطلبانه آنان نظیر وجوهات شرعی تامین میشود. ولی در جامعه اهل سنت که چنین حالتی وجود ندارد طبیعتا امکان مبارزه کردن برایشان مشکلتر است. به نظر میرسد تا زمانی که ملل مسلمان این موانع را از سر راه برندارند، با مشکلات زیادی در جهت دریافت انقلاب، مواجه خواهند بود.
ـ نقش کشورهای قدرتمند بهویژه ایالات متحده در بروز مسایل فوق چیست؟
ـ کشورهای قدرتمند در این جوامع از طریق دولتهای وابسته عمل میکنند. دولتهای حاکم بر جوامع مسلمین بدون حمایت و تایید قدرتهای استکباری قدرتی ندارند. مگر رژیم پهلوی در ایران عامل بی اراده قدرتهای انگلستان و آمریکا نبود؟ مگر ارتش ما در زمان شاه بهوسیله آنها هدایت نمیشد؟ ولی زمانیکه شاه سرنگون گردید آمریکا نیز بهخودیخود مجبور شد صحنه ایران را ترک کند. بنابراین من دخالت قدرتهای بزرگ را بهطبع دولتهای وابسته موثر میدانم. دولتهای استعماری مستقیما قادر نیستند کاری انجام دهند. اتفاقاً ثابت شده که حتی در حالت اشغال نه تنها این کشورها نمیتوانند نفوذی در بین مسلمین داشته باشند بلکه این حرکت میتواند قوه محرکهای برای تحریک مردم در مقابله با آنها باشد، کما اینکه اکنون در عراق شاهد این قضیه هستیم آیا حضور مستقیم آمریکاییها توانسته است از قیامها و خیزشهای مردمی جلوگیری کند؟ بنابراین باید گفت تاثیر قدرتهای استعماری در جلوگیری از ظهور حرکتهای مردمی در کشورهای مسلمان بیشتر از طریق دولتهای مرعوب و وابسته تحقق مییابد.
ـ در بحث پیگیری تحقق اهداف و ارزشهای فرامرزی انقلاب اسلامی همواره دو رویکرد در مواجهه آن با منافع ملی درنظر گرفته میشود. عدهای این عمل را در تضاد با منافع و برخی دیگر آن را در جهت تایید و تحقق منافع ملی میدانند، جنابعالی کدامیک از این نظریهها را میپذیرید؟
ـ پاسخ به این پرسش بستگی به تعریف منافع ملی دارد. در غرب تعریفی که از منافع ملی کردهاند، متشکل از سه عنصر رفاه ملی، امنیت ملی و عرق ملی است. اگر همین تعریف را بپذیریم، ایدئولوژی اسلامی و انقلاب اسلامی بهعنوان عنصر متشکله سوم میتواند مطرح باشد. یعنی هرچند زمانی ناسیونالیسم به عنوان عرق ملی مطرح بود، اما اکنون ایدههای اسلامی جای آنرا گرفته است. به نظرم پیگیری شعارهای فرامرزی انقلاب نهتنها در تضاد با منافع ملی نیست بلکه تامینکننده آنها نیز میباشد. وقتی که ایران در همه جهان اسلام نفوذ داشته باشد ناخودآگاه یک حریم امنیتی برای کشور میشود. برهمین اساس با وجودی که اکنون از چهار طرف بهوسیلة آمریکاییها محاصره شدهایم ولی هیچ خطر امنیتی احساس نمیکنیم. مردم مسلمان کشورهای همجوار اجازه ایجاد مزاحمت استکبار علیه ایران را نمیدهند و به نمایندگی از ما مرزهای کشور را آسودهتر و امنتر میکنند. به این ترتیب هر مقدار این حریم امنیتی در اثر انقلاب اسلامی گسترش پیدا کند، ما نیز که در قلب جهان اسلام قرار گرفتهایم امنیت بیشتری احساس خواهیم کرد. حتی در مورد مسائل اقتصادی نیازهای کشور در ارتباط با کشورهای مسلمان بهتر تامین میگردد تا با کشورهایی که میخواهند ما را چپاول کنند. به این ترتیب اعتقاد من این است که پیگیری و تحقق اهداف ایدئولوژیک فرامرزی ما دربرگیرنده و تامینکننده منافع ملی به شکل بسیار مطلوبی نیز میباشد. برخلاف عقیده معروف برژنف که به دکترین حریم امنیتی معروف بود- حضور نیروی نظامی در کشورهای همسایه- انقلاب اسلامی معنای دیگری را وارد تعاریف امنیت ملی کرد به این معنا؛ وقتی که فکر، عقیده و گرایش مردم در کشورهای همجوار نسبت به انقلاب اسلامی قوی باشد، بهخودیخود یک حریم امنیتی در جهت حفظ انقلاب اسلامی بهوجود میآید.
ـ در خلال بحث به برخی مناطق که تاثیرات انقلاب اسلامی در آنجا مشهود است، اشاره شد. اگر مایل هستید این مناطق را دقیقتر مشخص کنید؟
ـ انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی و ایدئولوژیک بود. اگر انقلاب فرانسه یک انقلاب سیاسی و انقلاب روسیه یک انقلاب اقتصادی و برای اهداف اقتصادی بود، انقلاب ایران جهت تحق اهداف فرهنگی و اسلامی بود. طبیعتا آثار و تبعات این انقلاب روی جوامعی که نوعی قرابت ایدئولوژیک و فرهنگی با ما دارند به همین نسبت بیشتر خواهد بود. در هرجاکه که تشیع اکثریت داشته انقلاب ما بیشتر اثر گذاشته است. با وجود اینکه ایران با کشور لبنان نزدیکی جغرافیایی ندارد اما حزبالله لبنان از درون شیعیان متولد شد.
همانگونه که اشاره کردم انقلاب اسلامی، روی جوامعی که از لحاظ ایدئولوژیک به ما نزدیکتر بودند اثر بیشتری داشته است. بهطور کلی میزان اثرگذاری انقلاب اسلامی به ترتیب عبارتست از:1- جوامع شیعه 2- جوامع اهل سنت 3- کشورهای جهان سوم و مستضعفین 4- ملتهای کشورهای غربی. جالب این است که دولتها هر اندازه احساس خطر بیشتری از ناحیه ملتهایشان کردهاند با ایران خصومت بیشتری بهخرج دادند. لطفا در ادامه گفتگو در مورد مهمترین تاثیرات فرامرزی انقلاب اسلامی نظرات خود را در اختیارمان قرار دهید؟
مهمترین تاثیر پیروزی انقلاب اسلامی، ظهور حرکت بیداری اسلامی است. جهان اسلام پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهخود بازگشت. تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مسلمین احساس انزوا و تحقیر میکردند. آنها مجذوب جهان غرب شده بودند و فکر میکردند که غرب باید برای آنها تصمیم بگیرد. علاوه بر بیداری اسلامی، پیروزی انقلاب اسلامی تعریف ابزار قدرت را نیز تغییر داد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ابزار قدرت، عوامل فیزیکی و مادی نظیر تانکها، هواپیماها و همچنین بمب اتم شناخته میشد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی عوامل قدرتمند دیگری نظیر ایمان، جهاد و شهادت مطرح شد. انقلاب اسلامی نیز از همین طریق به پیروزی رسید. ما به چه اسلحه و مهماتی توانستیم بر رژیم تا دندان مسلح پهلوی پیروز شویم؟ از سوی دیگر باید دانست که آثار و تبلیغات انقلاب اسلامی جهانی است و محدود به یک جامعه خاص نمیشود. حتی میبینیم که در امریکای لاتین هم که مردم مسلمان نیستند، الهیات رهاییبخش شکل میگیرد. در انقلاب نیکاراگوئه که چند ماه بعد از انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد، کشیشهای مسیحی که جدایی دین از سیاست را قرنها پذیرفته بودند، وارد مبارزات انقلابی شدند. اینها از مواردی است که میتوان بهعنوان آثار انقلاب اسلامی از آن یاد کرد. تاثیر دیگر و بسیار مهم انقلاب اسلامی این است که این انقلاب نوع تضاد و تعارضات بینالمللی و جهانی را هم تغییر داد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، جنگهای جهانی همواره میان دولتها بود، اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جنگ جدیدی مطرح شد. در یک طرف این جنگ دولتها و در طرف دیگر ملتها قرار داشتند. امروز کشورهای استعمارگر و زورگو مجبورند با ملتها بجنگند. انقلاب اسلامی همچنین نوع رهبران و ویژگیهای آنان را هم تغییر داد. با آمدن امام خمینی(ره) به صحنه رهبری جامعه ایران که در قداست، پاکی و صداقت، معروف و زبانزد خاص و عام بود اندیشههای ماکیاولیستی غربیان در این مورد زیر سوال رفت. انقلاب اسلامی نشان داد رهبر آن که به قول آندرو یانگ یکی از قدیسین است میتواند یک چهره سیاسی و آشنا با مسائل سیاسی روز نیز باشد. از همه مهمتر اینکه انقلاب اسلامی پس از 1400 سال نشان داد میتوان یک نظام سیاسی را بهوجود آورد که با وجود حفظ ارزشها با چالشها و موانع و مسائل بینالمللی هم دست و پنجه نرم کند.
ـ آقای دکتر برای توسعه و تکامل تاثیرات فرامرزی انقلاب اسلامی در منطقه و جهان چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
ـ مهمترین راهکار، تبلیغ است. ما در این مورد ضعیف عمل کردهایم و هنوز هم ضعیف هستیم. به علت اینکه ابزارها و امکانات رسانهای در اختیار دشمن قرار داشت آنها با تبلیغ گسترده خود مانع شدند تا بیان و کلام ما به گوش مردم جهان برسد. تودههای مردم حتی در کشورهایی نظیر آمریکا نیز آمادگی شنیدن سخن حق را دارند. اما متاسفانه در حال حاضر رسانهها در اختیار قدرتهای زورگو و صهیونیستها قرار دارند. کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که پاتک زده و ضد آنها عمل کنیم. از رسانهها، ماهواره و اینترنت و انواع و اقسام وسایل ارتباطی که اکنون وجود دارد میتوان علیه سلطهگران رسانهای استفاده کرد. امر به معروف و نهی از منکر جزء فروع لاینفک دین اسلام است که طبعیتا یکی از راههای آن استفاده از تبلیغات میباشد. اگر به طریق درست و صحیح تبلیغ کنیم و در صحنه رسانهای و تبلیغات حضور داشته باشیم، بهنظر من جوامع دیگر چندان احتیاجی به پول و امکانات و کمکهای اقتصادی و… ما ندارند. اگر افکار و اندیشههای انقلاب اسلامی به آنها منتقل شود، خودشان راه را پیدا کرده و به سوی موفقیت حرکت خواهند کرد.
ـ سوالی که در بسیاری مواقع مطرح میشود این است که چرا اصولا بیشتر انقلابها ماهیت فرامرزی فراملی و توسعهبخش دارند؟ نظر شما در این مورد چیست؟
ـ البته ضرورتاً همه انقلابها چنین حالتی ندارند. اما مهم این است که انقلابها یک انرژی عظیم آزاد میکنند که با آزاد کردن این انرژی عظیم، قدرت بسیاری نیز به دست میآورند. این قدرت میتواند در صحنهها و زمینههای مختلف از جمله خارج از مرزها مورد استفاده قرار بگیرد. در انقلاب فرانسه، این قدرت و این انرژی آزادشده بهصورت قدرت ناپلئونی درمیآید و از طریق قدرت نظامی بهدنبال جهانگشایی میرود. در انقلاب روسیه از راههای اقتصادی و نظامی سعی میشود ایدئولوژی انقلاب بر جوامع دیگر تحمیل گردد. انقلاب اسلامی ایران با توجه به ماهیت فرهنگی و الهی آن هرگز معتقد به تحمیل ایدئولوژی خود، چه از طریق نظامی و چه سیاسی و اقتصادی به دیگر جوامع نیست، بلکه معتقد است که از طریق تبلیغ و امر به معروف و نهی از منکر باید این کار را کرد. بنابراین همه انقلابها بهخاطر آزاد شدن انرژی عظیم حاصل از پیروزی انقلاب، یک نوع حرکت فرامرزی پیدا میکنند. اما مهم اینست که این نوع حرکت فرامرزی با توجه به اهداف قدرتهای انقلابی چه سمت و سویی پیدا کند.
ـ آیا این ویژگی نتایج مثبتی هم برای انقلابها دارد؟
این ویژگی طبیعتا انقلابها را از حالت دفاعی در آورده و یک حالت تهاجمی به آنها دهد. این امر منجر به این میشود که انقلابها در خانه اسیر نشوند. تنها انقلابی که سعی کرد خودش را در محدوده کشور و خانهاش محدود کند، انقلاب نیکاراگوئه بود، که دیدیم خیلی زود به دلیل فشارهایی که به آن وارد شد انقلابیون شکست خوردند. اما انقلابهایی که نگاهی نیز به خارج از مرزهایشان داشتند و اصطلاحا حالت تهاجمی خودرا حفظ کردند، کمتر به انفعال افتادند. یقینا اگر انقلاب مارکسیستی روسیه به خارج گسترش پیدا نکرده بود، خیلی زودتر از سال 1991 متلاشی میشد. اگر فرانسه از طریق ناپلئون آن گسترش را پیدا نکرده بود، قدرت امروزی را هم نمیتوانست داشته باشد. یقینا اگر انقلاب اسلامی ایران نیز در مرزهای خودش محدود شده بود- همانطور که لیبرالها در آغاز پیروزی انقلاب میخواستند- این انقلاب در برابر فشارهای داخلی و خارجی فرو میپاشید.
ـ آقای دکتر جنابعالی زوال و دوام تاثیرات انقلاب اسلامی را در گروه چه عواملی میدانید؟
ـ دوام انقلاب و تاثیرات آن را در میزان مقاومت، کارایی و موفقیتهایی میبینیم که در اثر پیروزی انقلاب اسلامی در این 25 سال بهوجود آمده است. با وجود اینکه در جریان جنگ تحمیلی نهایتا قطعنامه 598 را پذیرفتیم و بهاصطلاح حضرت امام جام زهر را نوشیدیم ولی حاصل و نتیجه آن این بود که صدام ازبین رفت و جمهوری اسلامی باقی ماند. طالبانی که در مقابل ما ایجاد کرده بودند از صحنه سیاست خارج شد و انقلاب اسلامی باقی ماند. مهم این است که همین مقاومتها و ایستادگی روی اصول، ارزشها، و معیارهای انقلابی، خود یک عنصر دوام انقلاب و امیدواری برای کل جهان اسلام است و مسلمانان را تحریک میکند که در این مسیر حرکت کنند. عنصر زوال فقط زمانی مطرح است که ما دست از ارزشها و اصول حاکم بر انقلابمان برداریم و اگر دقت کنید، همین عوامل بود که موجب زوال قدرت اسلام در جهان شد. تا زمانی که روی اصول و ارزشها بایستیم، حتی اگر مجبور باشیم که تحقق آنها را به تعویق بیاندازیم، انقلاب حفظ خواهد شد و تاثیرات خودش را هم بر جهان خواهد گذاشت.
به یاد میآورم زمانی که استاندار سیستان و بلوچستان بودم، یکی از مجاهدین افغانی که به ملاقاتم آمده بود میگفت:«برای رضای خدا انقلابتان را حفظ کنید چون اگر شما شکست بخورید ما هم دیگر قدرت جنگیدن در کوههای افغانستان را نداریم.» طبیعی است نور چراغی که در ایران روشن شده به همه جهان اسلام رسیده و اگر خدای ناکرده این چراغ خاموش شود اثراتش هم ازبین خواهد رفت.
ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد تاسیس سازمانهایی جهت نهادینه کردن صدور ارزشهای آن بودهایم. مراکزی نظیر؛ سازمان تبلیغات اسلامی، بخش بین الملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ارزیابی شما از عملکرد این دستگاهها درخصوص صدور اندیشههای انقلاب و معرفی آن به جوامع دیگر چیست؟ آیا این سازمانها کارنامه موفقی داشتهاند؟
ـ باید بگویم که اولا انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی لزوما یکی نیستند. جمهوری اسلامی یک ساختار است، درحالی که انقلاب یک حرکت و یک جنبش است. ضرورتا هم ممکن است این دو با یکدیگر همخوانی نداشته باشند. حتی جالب است که در قانون اساسی هم به این مساله توجه شده است. به عنوان مثال قانون اساسی در مورد حمایت از نهضتهای آزادیبخش معتقد است این حمایتها در عین عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها، صورت میگیرد. من معتقد نیستم که نظام جمهوری اسلامی میتواند نهادی داشته باشد که این نهاد صادرکننده انقلاب باشد چراکه وظایف این دو با هم همخوانی ندارد. وظیفه جمهوری اسلامی حفظ کیان انقلاب اسلامی و حفظ روابط با سایر دولتها و جوامع است، درحالی که انقلاب اسلامی نقش دیگری نظیر ایجاد خیزشهای اسلامی و ایجاد انقلابهای اسلامی دارد. حتی در این رابطه میتوانم بگویم هر مقدار که نهادهای متولی صدور اندیشههای انقلاب از دولت فاصله بیشتری داشته باشد بهتر میتوانند عمل کنند و هرچه بیشتر جزئی از ساختار دولتی شوند کمتر توانایی عمل خواهند داشت زیرا در قید و بند قوانین و مقررات و موانع خاص گرفتار میشوند. با این وجود من برداشت منفی یا مثبت و ارزیابی خاصی از این نهادها ندارم. معتقد هستم که یقینا وزارت خارجه یا وزارت ارشاد نمیتواند نهاد مناسبی برای صدور انقلاب باشد، چون رسالت اصلی آنها چیز دیگری است. با این وجود نهادهایی که کمتر وابسته به دولت باشند مسلما میتوانند نقش بیشتری در جهت صدور ارزشهای انقلاب اسلامی داشته باشند.
ـ برخی انقلابیون معتقد به صدور ارزشها و باورهای انقلاب به طرق مختلف به خارج از مرزها هستند و در مقابل گروهی می گویند باید در داخل کشور به سمت پیشرفت و کارآمدی بهتر انقلاب برویم تا بتوان یک الگوی مناسب برای پیروی سایر جوامع ایجاد کرد. این دو گروه حتی در انقلاب بلشویکی روسیه نیز وجود داشتند. آیا شما این تقسیمبندی را میپذیرید ؟ در این صورت به کدامیک از دو گرایش فوق باور دارید؟
ـ این بحث از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نیز مطرح بود. لیبرالها، نهضت آزادی و ملی- مذهبیها معتقد بودند که نخست باید الگو بسازیم و کاری به صدور انقلاب نداشته باشیم در مقابل گروهها و اشخاصی نظیر شهید محمد منتظری معتقد بودند که حتی قبل از شکلگیری کامل نظام باید اقدام به صدور انقلاب کرد.
امام (ره) به شکل بسیار جالبی هر دو نظر را با هم دنبال میکرد. ایشان در عین حفظ حالت انقلابی جامعه که نمود آن در نماز جمعهها، راهپیماییها و حضور داوطلبانه مردم در جنگ هویدا بود همزمان ساختار جمهوری اسلامی را بهسرعت ایجاد کردند چنانچه، در همان سال اول انقلاب هفت انتخابات در کشور برگزار شد. بنابراین دو نظریه الگو سازی و صدور انقلاب از دیدگاه امام جزء لاینفک انقلاب هستند، و نمیتوان یکی را قربانی دیگری کرد. امام خمینی(ره) در حالیکه میگفت باید انقلابمان را به همه جهان صادر کنیم در کنار آن بهسرعت قانون را بر کشور حاکم ساخت و نهادهای قانونی را بهوجود آورد. درحالی که در کشورها و انقلابهای دیگر نظیر فرانسه و روسیه چنین حالتی مشاهده نمیشود. انقلاب روسیه از همان روز نخست مردم را از صحنه خارج کرد و سران انقلاب قانون اساسی را در حالی بهوجود آوردند که به رای مردم گذاشته نشد. در فرانسه در همان سه سال نخست انقلاب، چهار قانون اساسی نوشته و باطل شد.
کسانیکه معتقدند ما نباید انقلاب را صادر کنیم واقعا به ارزشهای اسلامی اعتقاد ندارند. آیا ارزشهای اسلامی حد و مرز میشناسد؟ خیر. اگر کسی متوجه شود که ظلمی در هر جای دنیا به یک انسان میشود و ساکت بنشیند دیگر مسلمان نیست. آیا وقتی که امریکا در سراسر دنیا ظلم میکند، باید ساکت بنشینیم؟ این خلاف ارزشهای حاکم در اسلام است. بنابراین معتقدم که انقلاب اسلامی با برخوردهای داهیانه حضرت امام(ره) هم الگو ساخت و هم انقلاب را صادر کرد و نشان داد که این دو با هم تعارضی ندارند و میتوان هم الگو ساخت و هم انقلاب را صادر کرد.
ـ جهت ارائه الگوی مناسبتر از نظام و همچنین ایجاد تاثیرات بیشتر و قابل توجهتر از ارزشهای انقلاب اسلامی در فراسوی مرزها، تا چه میزان به پشتوانههای داخلی نیازمندیم. آیا این پشتوانهها میتواند شامل برنامهریزی، تئوریپردازی و پارادایمسازی در زمینه ماهیت و ویژگیهای انقلاب اسلامی باشد؟
ـ تردیدی نیست که صدور انقلاب یعنی صدور ایدئولوژی انقلاب. صدور انقلاب به معنای صدور انسانها، نیروی نظامی یا صدور اموال و داراییها نیست. بنابراین مهمترین مساله در جامعه انقلابی تئوریزه کردن و ارائه و تبیین پدیدهها و نظریات و اندیشههای انقلابی یا همان«تولید اندیشه» میباشد. یکی از مسائل مهم و چالشهایی که همه انقلابها با آن مواجهند این است که چگونه انقلابها با واقعیتهای جهان امروز خودرا تطبیق دهند و در عین حال ارزشهایشان را پیاده کنند. انقلاب اسلامی هم با چنین مسالهای روبرو بود. انقلاب اسلامی وقتی که میخواهد الگو بسازد با انواع و اقسام مسائل و چالشها مواجه میشود. اقتصاد اسلامی چیست؟ فرهنگ اسلامی چیست؟ آداب و سنتها چیست؟ با پدیدههای ضداسلامی چگونه باید برخورد کرد؟ با پدیدههای مدرن علمی چگونه باید برخورد کرد؟ همه این مسایل احتیاج به تئوریپردازی و تولید نظریه و اندیشه دارد. بنابراین نقش فرهیختگان و اندیشمندان در صدور انقلاب فوقالعاده مهم است. این فرهیختگان میتوانند در قالب علمای حوزوی و هم اساتید دانشگاهی باشند. طبیعتا فرهیختگان و اندیشمندان هستند که میتوانند انقلاب را با نوشتهها و آثارشان بیان کنند. به نظر شما چرا کتابهای شهید مطهری همچنان در سطح وسیعی در دنیا ترجمه میشود؟ چرا اندیشههای حضرت امام(ره) در سطح وسیعی مورد استقبال قرار میگیرد؟ نقش فرهیختگان فکری به قدری اهمیت دارد که من حتی نقش دولت را به این اهمیت نمیبینم قانون اساسی کشور ما نیز مانند قانون اساسی بسیاری کشورها برخی اصول مربوط به سیاست خارجی را در خود جای داده است. به وضوح مشاهده میشود که برخی اصول سیاست خارجی ح.ا. ایران دارای ماهیت فرامرزی و فراملی هستند. سوال اینجاست که با شرایط کنونی حاکم بر نظام بینالملل امکان تحقق و اجرای این اصول قانون اساسی وجود دارد؟ ضمنا در رابطه با ماهیت این اصول بیشتر توضیح دهید.
ـ صرف نظر از اصول 152 تا قانون اساسی 156 که مربوط به سیاست خارجی است، اگر مقدمه قانون اساسی نیز مطالعه گردد مشاهده میشود که به مسائل فرامرزی زیاد پرداخته شده است. اصول قانون اساسی از وحدت مسلمین و حمایت از مسلمانان ذکر به میان میآورد. حمایت از مستضعفین و مبارزه با مستکبرین که مسائل فرامرزی هستند جزء سیاست خارجی ماست. در عمل هم باید این سیاست دنبال شود.البته همانگونه که پیش از این گفتم اجرای این اصول باید با توجه به امکانات کشور باشد. اینطور نیست که ما اگر خواستیم از مسلمانان حمایت کنیم، این کار را به قیمت نابودی خود نظام اسلامی انجام دهیم. همواره این سوال مطرح میشود که چرا از مبارزان چچن و مبارزان کشمیری آنطور که باید و شاید حمایت نمیکنیم. مهم این است که اولاً چقدر میتوانیم حمایت کنیم که منجر به توفیق آنها شود و ثانیا در این راه چه هزینهای باید بپردازیم و به چه قیمتی؟ بنابراین ایجاد یک توازن بین رابطه با دولتها و حمایت از جنبشها یکی از مسائل کلیدی و ظریفی است که در سیاست خارجی ما مورد توجه است. در این شکل مقبول اگر بخواهیم مسایل را تحلیل کنیم و با توجه به همه چالشها و موانعی که وجود داشته، ما موفق بودهایم. آیا متعاقب پیروزی انقلاب توانستیم وحدت جهان اسلام را تقویت کنیم؟ بله. امروز ملتهای مسلمان به هم خیلی نزدیکتر شدهاند. وقتی که بحرانی در عراق بهوجود میآید، میبینید که همه مردم مسلمان کشورهای مختلف علیرغم میل باطنی دولتهایشان، تظاهرات و اعتراض میکنند. وقتی در افغانستان و بوسنی جنگ جریان داشت مسلمانان سایر ملتها هم به کمک آنها رفتند. حتی در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز از ملیتهای مختلف افرادی حضور داشتند. به خاطر دارم که یک فرانسوی مسلمان در جنگ تحمیلی حضور داشت و سرانجام به شهادت نیز رسید. مسیری که قانون اساسی مشخص میکند اگر مطابق با واقعیتها باشد شکست ندارد، زیرا ما منتظر پیروزی فوری نیستیم. حرکت فوق باید در بستر زمان و تاریخ، آرام آرام شکل خویش را پیدا کند. روزگاری بود که اگر به عنوان یک ایرانی به یک کشور عربی میرفتیم ما را بهعنوان یک متحد صهیونیستها و اسرائیلیها میشناختند، زیرا شاه عامل صهیونیستها و متحد آنها بود. ولی امروز ما را بهعنوان یک پیرو امام خمینی(ره) و متحد مردم مظلوم فلسطین میشناسند. به این ترتیب معتقدم آنچه در قانون اساسی مطرح شده کاملا صحیح و دست یافتنی است اما تحقق آن بستگی به حرکت زمان و شرایط و امکانات و موقعیت تاریخی دارد.
ـ با این توضیحات، بیشترین تاثیر انقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان را در کدام بخش میدانید؟
ـ آنها را در دو بخش میبینم. یکی ضدیت با استکبار چراکه استکبار در قالب استعمار کهن و جدید همواره بیشترین ضربه را به جهان اسلام زده و میزند، بهخصوص با کاشتن غده سرطانی اسرائیل در منطقه. دومین تاثیر مهم انقلاب در جوامع مسلمان تکیه وسواسگونه بر حفظ و پیاده کردن ارزشهای اسلامی است. این دو عنصر جزء عناصر بسیار مهم تاثیر گذار بر جوامع مسلمان میباشد. همین تاثیرات، کشورهای دیگر را به ما نزدیک کرده و در مسیر حرکت انقلاب اسلامی قرار داده است. مساجد امروز جایگاه بسیار قویتر و بالاتری نسبت به احزاب، کلوپها و باشگاهها یافتهاند، درحالی که قبل از انقلاب اسلامی مساجد فقط مکانی برای افراد مسن بود. امروز جوانان مسلمان در سراسر دنیا به سوی مساجد هجوم میآورند و مساجد را سیاسی کردهاند. بنابراین توجه به ارزشهای اسلامی و مبارزه با استکبار را میتوان مهمترین تاثیرات انقلاب اسلامی در سایر جوامع دانست.
به نظر شما چگونه می توان بین ارائه ارزشهای حاکم بر انقلاب اسلامی با قواعد حقوق بین الملل و روابط دیپلماتیک هماهنگی لازم ایجاد نمود؟
ـ حقوق بینالملل در اصل برای این بهوجود آمد تا در میان خود قدرتمندان غربی توازنی را ایجاد کند و از طرفی مورد قبول اکثر جوامع هم باشد. ممکن است در بعضی موارد با این حقوق مشکل داشته باشیم ولی لزوما به این معنا نیست که با آنها ضدیت داریم. برای مثال در مورد حقوق بشر غربی میتوان گفت که برخی اصول آن برای ما قابل پذیرش است و البته در بعضی موارد با آن اختلاف نظر داریم. ایکاش کسانی که این حقوق بینالملل و حقوق بشر را مطرح میکنند خودشان پایبند به آن باشند. شما میبینید امریکایی که دم از حقوق بشر میزند چه فجایعی را در عراق مرتکب میشود. به هر حال ضرورتی ندارد تا با تمام معیارهای بین المللی به چالش برخیزیم کما اینکه در صدر اسلام هم همینطور بود. در زمان پیامبر هم اینطور نبود که ناگهان همه چیز را به هم بریزند. بسیاری از اصول و سنتهای قبلی پذیرفته شد تا بهتدریج اسلام قدرت گرفت. تا زمانی که قدرت کافی پیدا نکردهایم- بهعنوان عضوی از جامعة جهانی- میبایست و ضرورت هم دارد و مفید نیز میباشد که در قالب چارچوبهای پذیرفته شده جهانی، تحقق منافع، حقوق و اهداف انقلاب را تعقیب کنیم. البته فکر میکنم که غربیها زودتر از ما معیارهای دست ساخته خودشان را بههم بریزند، واقعا این معیارها بهنفع آنها هم نیست.
ـ آیا حجم تاثیرات و نفوذ ارزشهای انقلاب اسلامی در منطقه و جهان را با اهداف و ماهیت آن متناسب میدانید؟ وضعیت فعلی ما در این مورد چگونه است؟
ـ این امر بستگی به آن دارد که میزان تاثیرات انقلاب را با چه چیزی مقایسه کنیم. بهنظر من اسلام بعد از ظهور پیامبر اکرم(ص) حرکت آرامی را آغاز کرد و بهتدریج قدرت گرفت. شاید بتوان این دوره را حدود چهارصد سال دانست. اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را با آن حرکت مقایسه کنیم، امروز سرعت حرکت ما خیلی بیشتر است که علت آن نیز وجود ارتباطات است. در آن زمان ارتباطات بسیار ضعیف بود، در نتیجه امکان انتقال پیام حق مشکلتر بود و به همین دلیل شکلگیری قدرت برتر اسلام چهارصد سال طول کشید تا اینکه غرب شکست نهایی را در جنگهای صلیبی پذیرفت و بهسوی انحطاط رفت. بر این اساس سرعت حرکت انقلاب اسلامی خیلی خوب است. بیداری اسلامی اکنون پیدا شده و گرایش به اسلام حقیقی بسیار قوی و مطلوب است. بنابراین میتوان گفت که ما از این لحاظ حرکت خوبی داشتهایم ولی این انتظار که در طول یک نسل به تمام اهداف خود برسیم، یک اشتباه است. ممکن است چهارصد سال طول کشیدن دوران شکل گرفتن قدرت و عظمت اولیه اسلام اکنون به صد سال کاهش پیدا کند ولی بهطور قطع باید دورهای سپری شود و لااقل دو نسل باید جهت تحقق قدرت اسلام به مبارزه ادامه دهند. اگر امروز میگوییم امریکا در حال فروپاشی است به این معنا نیست که یکی دو سال آینده فروخواهد پاشید ولی قطعا در طول یک نسل آینده این اتفاق خواهد افتاد و طبیعتا فروپاشی آمریکا آغاز فروپاشی غرب خواهد بود و این امر گسترش و توسعه اسلام در جهان را تسریع خواهد کرد.
ـ اگر انقلاب اسلامی را با ماهیت، اهداف و شعارهای اولیهاش مقایسه کنیم چطور؟ آیا ما نسبت به اهداف اولیه انقلاب، حرکت مناسب و رو به رشدی داشتهایم؟
ـ بله، قطعا. در این مقایسه دو نوع نگرش وجود دارد، یکی نگرش کلان است و دیگری نگرش خرد. متاسفانه افرادی که نگرش خرد و جزئی دارند همواره جواب منفی میگیرند. ولی با پدیده عظیمی مانند انقلاب اسلامی که بهنظر من نهتنها نقطه عطفی در تاریخ ایران بلکه در تاریخ اسلام و تاریخ بشریت است، نباید جزئی و ریز برخورد کرد. ما باید در پهنه تاریخ، به این انقلاب بزرگ فرهنگی نگاه کنیم. فراموش نکنید که حرکت و تحول سیاسی میتواند یک شبه صورت بگیرد ولی تحول فرهنگی نسلها را میطلبد، زیرا بهسادگی یک فرهنگ جدید جایگزین فرهنگ قدیمی نمیشود. بنابراین در مقایسه انقلاب اسلامی با معیارهای خودش باید گفت که انقلاب اسلامی یک مسیر بیبازگشت است. آیا سیلی که در یک بستر به حرکت درآمد امکان بازگشت دارد؟ انقلاب اسلامی محدود به ایرانیها نیست. انقلاب اسلامی همه مسلمانان را دربر میگیرد. بنابراین انقلاب اسلامی مسیر درستی را انتخاب کرده و حرکت آن نیز صحیح است و از سوی دیگر راهی هم جز این ندارد. اعتقاد من بر این است که اگر روزی خوب عمل نکنیم دیگران میآیند و جای ما را میگیرند و انقلاب را ادامه خواهند داد.
ـ آقای دکتر بهعنوان آخرین سوال چه راهکارهایی را به وزارت امور خارجه به عنوان متولی عمده و اصلی اجرای سیاستهای خارجی کشور، جهت عملی کردن اهداف جهانی انقلاب اسلامی به صورت منطقی و موثر پیشنهاد میکنید؟
ـ دیپلماتها و دستاندرکاران سیاست خارجی اولا باید خودشان را باور داشته باشند. بدانند که انقلاب اسلامی قدرت بزرگی است و افتخار کنند که نماینده حکومتی برخاسته از انقلاب اسلامی هستند. اگر به این اصول باور نداشته باشند بیتردید با مشکل مواجه خواهند شد و در مقابل دیگران احساس حقارت کرده و دچار الیناسیون و انزوا میشوند و به جایی میرسند که در برخورد با دیپلماتهای دیگر کشورها منفعل میگردند. دوم اینکه دیپلماتهای ایران باید بدانند بهبود روابط با دولتها به معنای منفعل بودن نیست، بلکه در این است که با قدرت، شجاعت و شهامت از اصول و ارزشها دفاع کنند و به دولتهای خارجی بفهمانند که رابطه با چنین نظام قدرتمندی به نفع آنها خواهد بود. مشکل کنونی ما در وزارت خارجه این است که این دو عنصر نقش اصلی و کلیدی خود را از دست دادهاند. متاسفانه برخی از دیپلماتهای ما فکر میکنند که وظیفه اولیه آنها به جای نمایندگی کردن انقلاب تنها بهبود روابط با سایر دولتهاست، درحالیکه هدف اولیه نمایندگی کردن انقلاب است. تا زمانی که کارگزاران سیاست خارجی این مشکل را داشته باشند مسلماً نمیتوانند نماینده خوبی برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی باشند. لازم است این عزیزان جهت معرفی بهتر و پرقدرتتر انقلاب اسلامی با دقت بیشتری به مطالعه قانون اساسی و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی بپردازند تا نماینده بسیار خوبی برای انقلاب و نظام باشند.
آقای دکتر محمدی در پایان این گفتگو از ارائه توضیحات شما بسیار سپاسگذاری میکنم.
من نیز از شما و سایر دوستانتان در ماهنامه زمانه جهت در اختیار گذاشتن این فرصت متشکرم.